goohardasht.com/[email protected]
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی
اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگرصحبت هایم تکراری و خسته کننده است
به یاد بیاور ، وقتی کوچک بودی ، مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم
وقتی نمی خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نکن
وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز ، سئوالاتی می کنم با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی ، حافظه ام یاری نمی کند ، فرصت بده وعصبانی نشو
زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و می خواهم بمیرم ، عصبانی نشو ... روزی خود می فهمی
ازاینکه در کنارت و مزاحم تو هستم ، خسته وعصبانی نشو
یاریم کن ، همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو ، این راه را به پایان برسانم
این متن را جدی بگیریم و آن را به گردش درآوریم
پسر گفت من پدر جا خورده و دوباره پرسید من قویترم یا تو پسر گفت من پدر
بغض کرد ودوباره پرسید من قویترم یا تو پسر گفت من پدر ازجابلند شد چند
قدم باناراحتی و اشک از پسرش دور شد و دوباره پرسید من قویترم یا تو پسر
گفت تو ... پدر گفت چون من ناراحت شدم گفتی من قویترم ؟ پسر گفت نه آن سه
باری که گفتم من از تو قویترم چون دستت روی شانه ام بود پشتم به کوهی مثل
تو گرم بود اما وقتی دستت را برداشتی دیدم بی تو چیزی نیستم . . .
22338 بازدید
23 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
79 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian